روزی که تو را ملاقات خواهم کرد...
الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
روزی تو را ملاقات می کنم؟ من معنی این آیه را درک نمی کنم اما یقین دارم بازگشت همه به سوی توست.
خدایا کمک کن روزی که به دیدار تو می آیم سرافکنده، پشیمان، حسرت زده و غمگین نباشم.
دارم به اولویتهایم در زندگی فکر می کنم به اینکه چه چیزی برایم از همه مهمتر است و چقدر برای اولویتهایم برنامه ریزی می کنم.
می دانم و مطمئنا می توانم تغییرات اساسی در زندگیم ایجاد کنم. با خودم زمزمه می کنم سنگ هر چقدر هم سخت در برابر ریزش هر چند آرام اما مداوم و پیوسته آب تغییر شکل می دهد. پس با همه سرسختیم در برابر تغییرات امیدوارم که زندگیم را بهبود ببخشم.
اولویت اول من در برنامه ها استحکام و انسجام خانواده ام است و صمیمیت و همبستگی با پدر و مادر و خواهر و برادرهام
بعد کارهای شخصی خودم
از امشب تا آخر مهرماه برنامه ریزی می کنم. برای هر هفته یا هر دو هفته اجرای یک اصل را عملی می کنم. تا کم کم همه اصول درونی بشود. در دو سال اخیر خیلی چیزها در خانه ما تغییر کرده مطمئنا بقیه چیزها هم درست خواهد شد.
برای اینکه بیشتر مصمم بشوم به انجام کارها شمارش روزها را به طور معکوس انجام می دهم.
هر بار که تصمیم گرفتم بنویسم نشد چون کسی از این وبلاگ خبر ندارد و پیدا کردن فرصت مناسب برای نوشتن خیلی دشوار است. حالا سعی خودم را می کنم. تا ببینم می شود هر شب یا هر صبح زود بنویسم.
پی نوشت: خیلی دوست داشتم هر کسی که اینجا را می خواند دعوت کنم تا از همین حالا که چشمش به نوشته من می افتد قصد کند تا تنها یک رفتار درست و پسندیده که در زندگیش کم است را وارد زندگیش کند و خودش را ملزم به انجامش بداند. اما هنوز خودم در اول راهم چطور می توانم دیگران را نصیحت کنم. در هر صورت اگر خواستید به روش خودتان شروع کنید از همین حالا با نام خدا بخواهید که یک رفتار درست را وارد زندگیتان کنید یا تنها یک رفتار ناپسند را از همین حالا از زندگیتان حداقل برای چند روز بیرون کنید. برای من دعا کنید